من يک زن
#شاعر از همين ايرانم
ميشويم و ميپزم، غزل ميخوانم
اکنون که همين دو
#بيت را ميگويم
مشغول به طبخ
#کشکبادمجان م
#نعناع و پياز داغم آماده شده
دوغي که کنار
#شعر من باده شده
حالا همه چيزمان مهيا جهتِ
يک وعده غذاي ظاهرا ساده شده
يک
#قافيه را اگر که بگذارم «دوخت»،
در مصرع بعد هم بگويم «نفروخت»،
درگير همين قافيهها بودم که
يک بوي عجيب گفت بادمجان سوخت!
«هرگز نگران نباش کدبانو جان!
اصلا به فداي شعر تو
#بادمجان!»
#کشکبادمجان
...